بدون تردید حادترین غریزه‌ای که از نخستین روز پیدایش، بشر را به تلاش و تکاپو وادار کرد و همه نیروهای جسمی و فکری او را در راه ارضای این غریزه به کار انداخت، احساس گرسنگی و نیاز اجتناب‌ناپذیر به تغذیه بود؛ نیازی که در طول اعصار و قرون متمادی و با وجود همه‌ گونه عوامل طبیعی، نژادی، فرهنگی، مذهبی و سیاسی همچنان با سلطه و قدرت، بشر را به دنبال خود می‌کشد و در ادوار کهن بسیاری از تلاش افراد را شامل می‌شد.
 
امروز در دورانی که علم و دانش بشر فضاها را تسخیر کرده، باز هم بخشی از کوشش انسان ها برای رسیدن به یک تغذیه کافی و سالم است؛ زیرا توفیق این امر باعث حفظ سلامت و نیرومندی و امکان زندگی طولانی است.
 
ایرانیان از دیرباز به غذاخوری نه به عنوان صرف غذا و سیر کردن شکم که به عنوان یک گردهمایی و نشست و برخاست نگاه کرده اند. غذا خوردن به عبارتی یک رخداد اجتماعی محسوب می شده و به همین دلیل رستوران داری و قهوه خانه داری جزو مشاغل و کسب و پیشه قشر متوسط جامعه بوده است. بسیاری از این قهوه خانه ها در فصل خوش بهار، تابستان و پاییز تهران تخت ها و نیمکت های خود را در پیاده رو می گذاشتند، همچنان که در بسیاری از شهرهای اروپا و حتی قاهره هم معمول است و مردم در سایه کنار پیاده رو می نشستند و از تماشای خیابان لذت می بردند.
 
«تقریبا همه مردم طبقه سوم تهران دو سه ساعت اول شب را در قهوه خانه می گذراندند. معمولشان بود که همیشه همان قهوه خانه می رفتند و کسانی که با آنها کار داشتند یقین داشتند که در فلان ساعت در فلان قهوه خانه هستند، چنان که در بسیاری از شهرهای اروپا هم معمول است هرکس کافه مخصوصی را پسندیده و در ساعت معینی آنجا برای دیدار دوستان حاضر است.
 
با این تفاوت که در اروپا هرکس پول چای و شربت و چیزی را که خورده است خود می دهد، اما در تهران کسی که زودتر آمده و دوستان بر او وارد شده بودند، مقید بود که پول چای و قلیان همه را بدهد و خودداری از این کار را «بی غیرتی» می دانستند. در آن دوران دکان های فراوانی هر کدام غذایی را به تنهایی تدارک می دیدند؛ مثلا دیزی پزها عادت داشتند آبگوشت بسیار لذیذی در دیزی گلی فراهم کنند و آن را در تنورهای نانوایی می پختند و می فروختند؛ یک دیزی متوسط پر از چربی، نخود، لوبیا، گوشت، پیاز و گاهی مخلفات دیگر. یک نوع جگرک می پختند که به آن حسرت الملوک می گفتند و یک نوع فرنی می پختند که به آن یخ در بهشت می گفتند.»1
 
این چند جمله، روایتی بود از سعید نفیسی که به شرایط قهوه خانه ها و رستوران ها در اواخر دوره قاجاریه و اوایل دوره پهلوی اول می پردازد. گواه این مساله آن است که با ورود بیشتر اروپاییان به ایران و گسترش روابط خارجی، این فرهنگ تا حدودی دستخوش تغییراتی شد که تا به امروز هم ادامه دارد.
 
با توجه به نزدیکی ایران به روسیه، نخستین عناصر فرهنگ غذایی غرب که به ایران راه یافت، روسی و قفقازی بود. نخستین رستوران های فرنگی در دهه 1300 شمسی به وسیله روس ها و ارامنه به راه افتاد و می توان گفت وقتی در این سال ها سر و کله این رستوران های شبه غربی در بعضی خیابان های تهران و... نمایان شد، ایرانیان نخستین بار در آن رستوران ها با غذاهایی جدید و نو آشنا شدند؛ از جمله سوپ، کتلت، راگو، ژیگو، مغز و شیشلیک به این فهرست احتمالا می توان بیف استروگانف، کیوسکی، پیراشکی و سالاد الویه را هم افزود.2
 
بنابر آمار سال 1310 شمسی، 55 رستوران و 33 کافه در تهران دایر بود که بیشترشان در محله دولت بودند و در این رستوران ها بود که کم کم غذا خوردن با قاشق و چنگال رایج شد و مردم به جای تخت پشت میز و روی صندلی ها غذا می خوردند.3
همپای این رستوران ها، سروکله کافه هایی هم پیدا شد که آدم ها در آن چای یا قهوه می نوشیدند و کیک و بستنی می خوردند. مشتریان این بساط ها را خارجیان مقیم ایران و ایرانیان فرنگ رفته تشکیل می دادند، اما کم کم فرزندان خانواده های سنتی تر ثروتمند هم به آن اضافه شدند و چه حلقه هایی در این گونه کافه ها از طرف روشنفکران و شاعران تشکیل می شد.
 
اواخر دهه 1340 تاثیر و نفوذ آمریکا در ایران به قلمرو غذا هم رسید و توانست در کنار اغذیه فروشی های ارمنی جایی برای خود باز کند.
ششم بهمن 1347 شمسی، رضا رئیسی، فارغ التحصیل کشاورزی از دانشگاه پلی تکنیک ایالت کالیفرنیا در سنت لوئیس ابیسپو، اولین پیتزافروشی ایران را به نام «پیتزا پنتری» افتتاح کرد و متعاقبش سه نمایندگی دیگر پنتری هم در تهران و مشهد راه افتاد.
 
سال 1352 ، رئیسی امتیاز راه اندازی تعدادی شعبه کنتاکی فراید چیکن معروف را گرفت و خود و صاحبانش برای افتتاح اولین شعبه به تهران آمدند. برنامه این بود که حدود 500 شعبه را افتتاح کنند، اما فقط شش شعبه باز شد. پس از سال 1357 و رخداد انقلاب اسلامی ایران این امتیازها از بین رفت و این رستوران ها نشان معروف سرخ و سفیدشان را نگه داشتند و فقط اسمشان را به کابوکی فراید چیکن تغییر دادند.4
 
نگارنده در دوران کودکی بسیار به رستوران پنتری در خیابان ویلا رفته و جالب این که اکثر عناصر این رستوران لااقل از 20 سال پیش تا امروز تغییری نکرده، است. در گفت وگو با بعضی پژوهشگران که قبل از آماده شدن این یادداشت انجام شده، آنها اعتقاد داشتند اولین پیتزافروشی تهران، پیتزا داوود نام دارد که در خیابان نوفل لوشاتو قرار دارد و تا به امروز هم به مشتریان خود سرویس می دهد.
 
در مجموع می توان گفت با تمام سلامت و رنگ و بوی عالی غذای ایران که بسیار تاثیرگذار بوده، نمی توان از این مساله به آسانی گذشت که متاسفانه در چندین سال گذشته ذائقه ایرانی بشدت فرنگی شده تا آنجا که یکی از مهم ترین تفریحات ایرانیان در این روزها رفتن به رستوران ها و اغذیه فروشی هایی است که با نام فست فود شناخته می شود که البته این فرهنگ جدید خود پژوهشی جداگانه می طلبد.

خرید بهترین فلزیاب های دنیا 09013545415


برچسب‌ها: اولین پیتزا فروشی در ایرانتاریخ ایراناولین هاپیتزا فروشی

تاريخ : 12 / 7 / 1395 | | نویسنده : کوروش |
ﺩﺍﺳﺘﺎﻧﯽ ﺯﯾﺒﺎ ﺍﺯ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﮐﺒﯿﺮ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﻬﺮ ﺻﻮﺭ ﺷﺪ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﺮﺟﺴﺘﻪ ﺗﺮﯾﻦ ﮐﻤﺎﻧﺪﺍﺭﺍﻥ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﻓﯿﻨﯿﻘﯿﻪ (ﮐﻪ ﺻﻮﺭ ﺍﺯ ﺷﻬﺮﻫﺎﯼ ﺁﻥ ﺑﻮﺩ) ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﮐﻪ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻗﺘﻞ ﺑﺮﺳﺎﻧﺪ. ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺑﻪ ﺍﺳﻢ "ﺍﺭﺗﺐ" ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﻣﯽ ﺷﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﺩﺭﺵ ﺩﺭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺟﻨﮓ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺳﺮﺑﺎﺯﺍﻥ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﻪ ﻗﺘﻞ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ. ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﺭﺳﻤﯽ ﻭﺍﺭﺩ ﺻﻮﺭ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﭘﯿﺸﺎﭘﯿﺶ ﺍﻭ، ﺑﻪ ﺭﺳﻢ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺍﺭﺍﺑﻪ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺣﺮﮐﺖ ﺩﺭ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ ﻭ ﺍﺭﺍﺑﻪ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺣﺎﻣﻞ ﺷﮑﻞ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺷﺎﻧﺰﺩﻩ ﺍﺳﺐ ﺳﻔﯿﺪ ﺭﻧﮓ ﮐﻪ ﭼﻬﺎﺭ ﺑﻪ ﭼﻬﺎﺭ ﺑﻪ ﺍﺭﺍﺑﻪ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮐﺸﯿﺪ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﺗﻤﺎﺷﺎﯼ ﺯﯾﻨﺖ ﺍﺳﺐ ﻫﺎ ﺳﯿﺮ ﻧﻤﯽ ﺷﺪﻧﺪ ... ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺳﻮﺍﺭ ﺍﺭﺍﺑﻪ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﻧﻤﯽ ﺷﺪ ﻭ ﺣﺘﯽ ﺧﻮﺩ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﻫﻢ ﻗﺪﻡ ﺩﺭ ﺍﺭﺍﺑﻪ ﻧﻤﯽ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﺭﺍﺑﻪ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺳﻮﺍﺭ ﺑﺮ ﺍﺳﺐ ﻣﯽ ﺁﻣﺪ. ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﮐﻪ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﯾﺶ ﺑﻠﻨﺪ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺍﻋﯿﺎﺩ ﻭ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﺭﺳﻤﯽ، ﻣﻮﯼ ﺭﯾﺶ ﻭ ﺳﺮﺵ ﺭﺍ ﻣﺠﻌﺪ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺟﻮﺍﻫﺮ ﻣﯽ ﺁﺭﺍﺳﺘﻨﺪ. ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﻪ ﻃﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﺍﻓﻼ‌ﻃﻮﻥ ﻭ ﻫﺮﻭﺩﻭﺕ ﻭ ﮔﺰﻧﻔﻮﻥ ﻭ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﻋﻼ‌ﻗﻪ ﺑﻪ ﺗﺠﻤﻞ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﺼﻮﺻﯽ ﺍﺯ ﺗﺠﻤﻞ ﭘﺮﻫﯿﺰ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ، ﻭﻟﯽ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺗﺸﺮﯾﻔﺎﺕ ﺭﺳﻤﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺗﺠﻤﻞ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺁﻥ ﺩﺳﺘﻪ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﻗﻮﻩ ﻓﻬﻢ ﺯﯾﺎﺩ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ ﺗﺤﺖ ﺗﺎﺛﯿﺮ ﺗﺠﻤﻞ ﻭﯼ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﮕﯿﺮﻧﺪ. ﺩﺭ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﮐﻮﺭﻭﺵ، ﺍﺯ ﺟﻮﺍﻫﺮ ﻣﯽ ﺩﺭﺧﺸﯿﺪ ﻭ ﺍﺳﺒﺶ ﻫﻢ ﺭﻭﭘﻮﺵ ﻣﺮﺻﻊ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﻣﻌﺒﺪ "ﺑﻌﻞ" ﺧﺪﺍﯼ ﺑﺰﺭﮒ ﺻﻮﺭ ﻣﯽ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺭﺳﻢ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﺭﺳﻤﯽ ﻭﺍﺭﺩ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺷﻬﺮﻫﺎﯼ ﺍﻣﭙﺮﺍﻃﻮﺭﯼ ﺍﯾﺮﺍﻥ(ﮐﻪ ﺳﮑﻨﻪ ﺁﻥ ﺑﺖ ﭘﺮﺳﺖ ﺑﻮﺩﻧﺪ) ﻣﯽ ﮔﺮﺩﯾﺪ، ﺍﻭﻝ ﺑﻪ ﻣﻌﺒﺪ ﺧﺪﺍﯼ ﺑﺰﺭﮒ ﺁﻥ ﺷﻬﺮ ﻣﯽ ﺭﻓﺖ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺳﮑﻨﻪ ﻣﺤﻠﯽ ﺑﺪﺍﻧﻨﺪ ﮐﻪ ﻭﯼ ﮐﯿﺶ ﻭ ﺁﯾﯿﻦ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻣﺤﺘﺮﻡ ﻣﯽ ﺷﻤﺎﺭﺩ. ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺳﻮﺍﺭ ﺑﺮ ﺍﺳﺐ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﻣﻌﺒﺪ ﻣﯽ ﺭﻓﺖ، "ﺍﺭﺗﺐ" ﺗﯿﺮﺍﻧﺪﺍﺯ ﺑﺮﺟﺴﺘﻪ ﻓﯿﻨﯿﻘﯽ ﻭﺳﻂ ﺷﺎﺧﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﻧﺒﻮﻩ ﯾﮏ ﺩﺭﺧﺖ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺷﺪﻥ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮐﺸﯿﺪ! ﺩﺭ ﺻﻮﺭ، ﻣﺮﺩﻡ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺗﯿﺮ ﺍﺭﺗﺐ ﺧﻄﺎ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﻧﯿﺮﻭﯼ ﻣﭻ ﻭ ﺑﺎﺯﻭﯼ ﺍﻭ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﮐﺸﯿﺪﻥ ﺯﻩ ﮐﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﻗﺪﺭﯼ ﺯﯾﺎﺩ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺗﯿﺮ ﺭﻫﺎ ﺷﺪ ﺍﺯ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﻧﺰﺩﯾﮏ، ﺗﺎ ﺍﻧﺘﻬﺎﯼ ﭘﯿﮑﺎﻥ ﺩﺭ ﺑﺪﻥ ﻓﺮﻭ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ. ﺩﺭ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺍﺭﺗﺐ ﯾﮏ ﺗﯿﺮ ﺳﻪ ﺷﻌﺒﻪ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﺳﻪ ﭘﯿﮑﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﺑﺮ ﮐﻤﺎﻥ ﻧﻬﺎﺩﻩ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺷﺪﻥ ﻣﻮﺳﺲ ﺳﻠﺴﻠﻪ ﻫﺨﺎﻣﻨﺸﯽ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮐﺸﯿﺪ ﻭ ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﮔﺮﺩﯾﺪ، ﮔﻠﻮﯼ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻫﺪﻑ ﺳﺎﺧﺖ ﻭ ﺯﻩ ﮐﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﮐﺸﯿﺪﻥ ﺭﻫﺎ ﮐﺮﺩ. ﺻﺪﺍﯼ ﺭﻫﺎ ﺷﺪﻥ ﺯﻩ، ﺑﻪ ﮔﻮﺵ ﻫﻤﻪ ﺭﺳﯿﺪ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺳﺮﻫﺎ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺩﺭﺧﺘﯽ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺍﺭﺗﺐ ﺭﻭﯼ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺷﺎﺧﻪ ﻫﺎﯼ ﺁﻥ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ. ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﮐﻪ ﺻﺪﺍﯼ ﺭﻫﺎ ﺷﺪﻥ ﺗﯿﺮ ﺩﺭ ﻓﻀﺎ ﭘﯿﭽﯿﺪ، ﺍﺳﺐ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺳﺮ ﺳﻢ ﺭﻓﺖ. ﺍﮔﺮ ﺍﺳﺐ ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﺳﺮ ﺳﻢ ﻧﻤﯽ ﺭﻓﺖ ﺗﯿﺮ ﺳﻪ ﺷﻌﺒﻪ ﺑﻪ ﮔﻠﻮﯼ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺍﺻﺎﺑﺖ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻗﺘﻞ ﻣﯽ ﺭﺳﺎﻧﯿﺪ. ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺮ ﺍﺛﺮ ﺳﺮ ﺳﻢ ﺭﻓﺘﻦ ﺍﺳﺐ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺷﺪ ﻭ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﮔﺎﺭﺩ ﺟﺎﻭﯾﺪ ﮐﻪ ﻋﻘﺐ ﺍﻭ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭﯼ ﺭﺍ ﺍﺣﺎﻃﻪ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﺳﭙﺮ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺗﯿﺮ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻪ ﺳﻮﯾﺶ ﭘﺮﺗﺎﺏ ﺷﻮﺩ، ﭼﻮﻥ ﺑﺮ ﺍﺛﺮ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺻﺪﺍﯼ ﺯﻩ ﻭ ﺳﻔﯿﺮ ﻋﺒﻮﺭ ﺗﯿﺮ، ﻓﻬﻤﯿﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺳﻮﺀﻗﺼﺪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻭﯼ ﺭﺍ ﺳﺎﻟﻢ ﺩﯾﺪﻧﺪ ﺧﻮﺷﻮﻗﺖ ﮔﺮﺩﯾﺪﻧﺪ، ﺯﯾﺮﺍ ﺗﺼﻮﺭ ﻣﯽ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﻪ ﻋﻠﺖ ﺁﻧﮑﻪ ﺗﯿﺮ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺑﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﮔﺎﺭﺩ ﺟﺎﻭﯾﺪ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺭﺍ ﺍﺣﺎﻃﻪ ﮐﺮﺩﻧﺪ، ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﺭﺧﺖ ﺭﺍ ﺍﺣﺎﻃﻪ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺍﺭﺗﺐ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻓﺮﻭﺩ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ ﻭ ﺩﺳﺖ ﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺑﺴﺘﻨﺪ... ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﺯ ﺍﺳﻢ ﻭ ﺭﺳﻢ ﺳﻮﺀﻗﺼﺪ ﮐﻨﻨﺪﻩ ﻣﻄﻠﻊ ﮔﺮﺩﯾﺪ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﮕﺎﻩ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﻌﺪ ﻣﺠﺎﺯﺍﺗﺶ ﺭﺍ ﺗﻌﯿﯿﻦ ﻧﻤﺎﯾﺪ ﻭ ﺍﺳﺐ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺳﺒﺐ ﻧﺠﺎﺗﺶ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻣﻮﺭﺩ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺳﻮﺍﺭ ﺷﺪ ﻭ ﺭﺍﻩ ﻣﻌﺒﺪ ﺭﺍ ﭘﺒﺶ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻣﻌﺒﺪ ﮐﻪ ﻋﻤﺎﺭﺗﯽ ﻋﻈﯿﻢ ﻭ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﻫﻔﺖ ﻃﺒﻘﻪ ﺑﻮﺩ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻣﺠﺴﻤﻪ ﺑﻌﻞ ﺑﻪ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩ. ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺮﺍﺟﻌﺖ ﺍﺯ ﻣﻌﺒﺪ، ﺍﻣﺮ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺍﺭﺗﺐ ﺭﺍ ﻧﺰﺩ ﺍﻭ ﺑﯿﺎﻭﺭﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻭﯼ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﻪ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﻣﻦ ﺗﯿﺮ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﯽ ﻭ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﯽ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﻗﺘﻞ ﺑﺮﺳﺎﻧﯽ؟ ﺍﺭﺗﺐ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ ﺍﯼ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﭼﻮﻥ ﺳﺮﺑﺎﺯﺍﻥ ﺗﻮ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﻣﺮﺍ ﮐﺸﺘﻨﺪ ﻣﻦ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺍﻧﺘﻘﺎﻡ ﺧﻮﻥ ﺑﺮﺍﺩﺭﻡ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﻡ ﻭ ﯾﻘﯿﻦ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﮐﺸﺖ، ﺯﯾﺮﺍ ﺗﯿﺮ ﻣﻦ ﺧﻄﺎ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﻣﻦ ﯾﮏ ﺗﯿﺮ ﺳﻪ ﺷﻌﺒﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺗﻮ ﺭﻫﺎ ﮐﺮﺩﻡ، ﻭﻟﯽ ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﺗﯿﺮ ﻣﻦ ﺍﺯ ﮐﻤﺎﻥ ﺟﺪﺍ ﺷﺪ، ﺍﺳﺐ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺭﻭ ﺩﺭﺁﻣﺪ ﻭ ﺍﯾﻨﮏ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﺗﻮ ﻣﻮﺭﺩ ﺣﻤﺎﯾﺖ ﺧﺪﺍﯼ ﺑﻌﻞ ﻭ ﺳﺎﯾﺮ ﺧﺪﺍﯾﺎﻥ ﻫﺴﺘﯽ ﻭ ﺍﮔﺮ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﺗﻮ ﺍﺯ ﻃﺮﻑ ﺑﻌﻞ ﻭ ﺧﺪﺍﯾﺎﻥ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﻮﺭﺩ ﺣﻤﺎﯾﺖ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﯼ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺳﻮﺀﻗﺼﺪ ﻧﻤﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﺗﻮ ﺗﯿﺮ ﭘﺮﺗﺎﺏ ﻧﻤﯽ ﻧﻤﻮﺩﻡ! ﮐﻮﺭﻭﺵ ﮔﻔﺖ ﺩﺭ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﮐﺴﯽ ﺳﻮﺀﻗﺼﺪ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺳﻮﺀﻗﺼﺪ ﮐﻨﻨﺪﻩ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﻮﺩ ﻧﺮﺳﺪ ﺩﺳﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺁﻥ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﺳﻮﺀﻗﺼﺪ ﻧﻤﺎﯾﺪ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻘﻄﻮﻉ ﮔﺮﺩﺩ. ﺍﻣﺎ ﻣﻦ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﻣﻦ ﺗﯿﺮ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﯽ ﺑﺎ ﻫﺮ ﺩﻭ ﺩﺳﺖ ﻣﺒﺎﺩﺭﺕ ﺑﻪ ﺳﻮﺀﻗﺼﺪ ﮐﺮﺩﯼ ﻭ ﺑﺎ ﯾﮏ ﺩﺳﺖ ﮐﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﮕﺎﻩ ﺩﺍﺷﺘﯽ ﻭ ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﺩﯾﮕﺮ ﺯﻩ ﺭﺍ ﮐﺸﯿﺪﯼ. ﺍﺭﺗﺐ ﮔﻔﺖ ﻫﻤﯿﻦ ﻃﻮﺭ ﺍﺳﺖ. ﮐﻮﺭﻭﺵ ﮔﻔﺖ ﻫﺮ ﺩﻭ ﺩﺳﺖ ﺩﺭ ﺳﻮﺀﻗﺼﺪ ﮔﻨﺎﻫﮑﺎﺭ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﻦ ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﺠﺎﺯﺍﺕ ﻧﻤﺎﯾﻢ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺑﺪﻫﻢ ﮐﻪ ﺩﻭ ﺩﺳﺘﺖ ﺭﺍ ﻗﻄﻊ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪ ﻭﻟﯽ ﺍﮔﺮ ﺩﻭ ﺩﺳﺘﺖ ﻗﻄﻊ ﺷﻮﺩ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﺨﻮﺍﻫﯽ ﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﻧﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺗﺤﺼﯿﻞ ﻧﻤﺎﯾﯽ، ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺍﺯ ﻣﺠﺎﺯﺍﺕ ﺗﻮ ﺻﺮﻓﻨﻈﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ. ﺍﺭﺗﺐ ﮐﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻨﺪ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﺯ ﻣﺠﺎﺯﺍﺗﺶ ﮔﺬﺷﺘﻪ، ﮔﻔﺖ ﺍﯼ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺁﯾﺎ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﻗﺘﻞ ﻧﺨﻮﺍﻫﯽ ﺭﺳﺎﻧﺪ؟ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﮔﻔﺖ : ﻧﻪ. ﺍﺭﺗﺐ ﮔﻔﺖ ﺍﯼ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺁﯾﺎ ﺗﻮ ﺩﺳﺖ ﻫﺎﯼ ﻣﺮﺍ ﻧﺨﻮﺍﻫﯽ ﺑﺮﯾﺪ؟ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ. ﺍﺭﺗﺐ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﺷﻨﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺗﻮ ﻫﯿﭻ ﺟﻨﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺑﺪﻭﻥ ﻣﺠﺎﺯﺍﺕ ﻧﻤﯽ ﮔﺬﺍﺭﯼ ﻭ ﺍﮔﺮ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﺗﺒﺎﻉ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻗﺘﻞ ﺑﺮﺳﺎﻧﻨﺪ، ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﺣﺘﻢ ﻗﺎﺗﻞ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﮐﺸﺖ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﺠﺮﻭﺡ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪ ﺿﺎﺭﺏ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻗﺼﺎﺹ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺭﺳﺎﻧﯿﺪ. ﮐﻮﺭﻭﺵ ﮔﻔﺖ ﻫﻤﯿﻦ ﻃﻮﺭ ﺍﺳﺖ. ﺍﺭﺗﺐ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﺍﺯ ﻣﺠﺎﺯﺍﺕ ﻣﻦ ﺻﺮﻓﻨﻈﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺗﯽ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻗﺘﻞ ﺑﺮﺳﺎﻧﻢ؟ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﮔﻔﺖ: ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﻦ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻢ ﺍﺯ ﺣﻖ ﺧﻮﺩ ﺻﺮﻓﻨﻈﺮ ﮐﻨﻢ، ﻭﻟﯽ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻢ ﺍﺯ ﺣﻖ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﺗﺒﺎﻉ ﺧﻮﺩ ﺻﺮﻓﻨﻈﺮ ﻧﻤﺎﯾﻢ ﭼﻮﻥ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺻﻮﺭﺕ ﻣﺮﺩﯼ ﺳﺘﻤﮕﺮ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺷﺪ. ﺍﺭﺗﺐ ﮔﻔﺖ ﺑﻪ ﺭﺍﺳﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﻭ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺑﺮﺍﺯﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﺁﺭﺯﻭﯾﯽ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﺟﺰ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺧﺪﻣﺖ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺑﺘﻮﺍﻧﻢ ﺑﻪ ﻭﺳﯿﻠﻪ ﺧﺪﻣﺎﺕ ﺧﻮﺩ ﻭﺍﻗﻌﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺭﺍ ﺟﺒﺮﺍﻥ ﻧﻤﺎﯾﻢ. ﮐﻮﺭﻭﺵ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻭﺍﺭﺩ ﺧﺪﻣﺖ ﮐﻨﻨﺪ. ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺭﺗﺐ ﺩﺭ ﺳﻔﺮ ﻭ ﺣﻀﺮ ﭘﯿﻮﺳﺘﻪ ﺑﺎ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻓﺮﺻﺘﯽ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺟﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﻓﺪﺍ ﻧﻤﺎﯾﺪ ﻭﻟﯽ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻧﻤﯽ ﺁﻭﺭﺩ. ﺩﺭ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺟﻨﮓ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﮐﻪ ﺟﻨﮓ ﺍﻭ ﺑﺎ ﻗﺒﺎﯾﻞ ﻣﺴﻘﻨﺪ ﺑﻮﺩ ﻧﯿﺰ ﺍﺭﺗﺐ ﺣﻀﻮﺭ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﮐﻨﺎﺭ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﻣﯽ ﺟﻨﮕﯿﺪ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻧﮑﻪ ﻣﻮﺳﺲ ﺳﻠﺴﻠﻪ ﻫﺨﺎﻣﻨﺸﯽ(ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺰﺭﮒ) ﺑﻪ ﻗﺘﻞ ﺭﺳﯿﺪ، ﺍﺭﺗﺐ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﺑﺮﺍﺯ ﺷﻬﺎﻣﺖ ﺯﯾﺎﺩ ﺟﺴﺪ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﺟﻨﮓ ﺑﺪﺭ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺩﻟﯿﺮﯼ ﺍﻭ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﻧﻤﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺷﺎﯾﺪ ﺟﺴﺪ ﻣﻮﺳﺲ ﺳﻠﺴﻠﻪ ﻫﺨﺎﻣﻨﺸﯽ ﺍﺯ ﻣﺴﻘﻨﺪ ﺧﺎﺭﺝ ﻧﻤﯽ ﺷﺪ ﻭ ﺁﻧﻬﺎ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺟﺴﺪ ﺑﯽ ﺍﺣﺘﺮﺍﻣﯽ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ، ﻭﻟﯽ ﺍﺭﺗﺐ ﺟﺴﺪ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﺟﻨﮓ ﺑﺪﺭ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺑﺎ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﻪ ﭘﺎﺳﺎﺭﮔﺎﺩ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺟﺴﺪ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺩﺭ ﻗﺒﺮﺳﺘﺎﻥ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺷﺪ، ﮐﻨﺎﺭ ﻗﺒﺮ ﺑﺎ ﮐﺎﺭﺩ ﺍﺯ ﺑﺎﻻ‌ﯼ ﺳﯿﻨﻪ ﺗﺎ ﺯﯾﺮ ﺷﮑﻢ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺷﮑﺎﻓﺖ ﻭ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺟﺎﻥ ﺑﺴﭙﺎﺭﺩ ﮔﻔﺖ : ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﺍﺭﺯﺵ ﻧﺪﺍﺭﺩ. ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺰﺭﮒ ﯾﺎ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﮐﺒﯿﺮ(۵۷۶-۵۲۹ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﻣﯿﻼ‌ﺩ)، ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻭ ﺑﻨﯿﺎﻥ‌ﮔﺬﺍﺭ ﺩﻭﺩﻣﺎﻥ ﻫﺨﺎﻣﻨﺸﯽ ﺍﺳﺖ. ﺷﺎﻩ ﭘﺎﺭﺳﯽ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺻﻔﺎﺕ ﻭ ﺧﺪﻣﺎﺕ ﺍﻭ ﺑﺨﺸﻨﺪﮔﯽ‌، ﺑﻨﯿﺎﻥ ﮔﺬﺍﺭﯼ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ، ﭘﺎﯾﻪ‌ﮔﺬﺍﺭﯼ ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ ﺍﻣﭙﺮﺍﺗﻮﺭﯼ ﭼﻨﺪ ﻣﻠﯿﺘﯽ ﻭ ﺑﺰﺭﮒ ﺟﻬﺎﻥ، ﺁﺯﺍﺩ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﺮﺩﻩ‌ﻫﺎ ﻭ ﺑﻨﺪﯾﺎﻥ، ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺑﻪ ﺩﯾﻦ‌ﻫﺎ ﻭ ﮐﯿﺶ‌ﻫﺎﯼ ﮔﻮﻧﺎﮔﻮﻥ، ﮔﺴﺘﺮﺵ ﺗﻤﺪﻥ ﻭ... ﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪﻩ‌ ﺍﺳﺖ. ﺗﺒﺎﺭ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺍﺯ ﺟﺎﻧﺐ ﭘﺪﺭﺵ ﺑﻪ ﭘﺎﺭﺱ‌ﻫﺎ ﻣﯽ‌ﺭﺳﺪ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﻨﺪ ﻧﺴﻞ ﺑﺮ ﺍَﻧﺸﺎﻥ(ﺷﻤﺎﻝ ﺧﻮﺯﺳﺘﺎﻥ ﮐﻨﻮﻧﯽ)، ﺩﺭ ﺟﻨﻮﺏ ﻏﺮﺑﯽ ﺍﯾﺮﺍﻥ، ﺣﮑﻮﻣﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ. ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺧﺎﻧﺪﺍﻧﺶ ﺑﺮ ﺳﻔﺎﻟﯿﻨﻪٔ ﺍﺳﺘﻮﺍﻧﻪ ﺷﮑﻠﯽ ﻣﺤﻞ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﺁﻥ‌ﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﻘﺶ ﮐﺮﺩﻩ‌ ﺍﺳﺖ. ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺭﺍ ﭘﺪﺭ ﻣﯽ‌ﻧﺎﻣﯿﺪﻧﺪ. ﯾﻬﻮﺩﯾﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻟﻪ ﻣﺴﺢ ‌ﺷﺪﻩ ﺗﻮﺳﻂ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﺑﺸﻤﺎﺭ ﻣﯽ‌ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ، ﺿﻤﻦ ﺁﻧﮑﻪ ﺑﺎﺑﻠﯿﺎﻥ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﻮﺭﺩ ﺗﺄﯾﯿﺪ ﻣﺮﺩﻭﮎ ﻣﯽ‌ﺩﺍﻧﺴﺘﻨﺪ.

خرید بهترین فلزیاب های دنیا 09013545415


برچسب‌ها: داستانی زیبا از کوروش کبیرتاریخ ایرانﮐﻮﺭﻭﺵ ﺳﻔﺎﻟﯿﻨﻪٔ ﺍﺳﺘﻮﺍﻧﻪ

تاريخ : 10 / 7 / 1395 | | نویسنده : کوروش |
ﮐﻮﺭﻭﺵ ﮐﺒﯿﺮ . ﺣﻀﺮﺕ ﺫﻭﺍﻟﻘﺮﻧﯿﻦ ﺑﺮﺍﯼ « ﺫﻭﺍﻟﻘﺮﻧﯿﻦ  » ﻣﻌﺎﻧﯽ ﮔﻮﻧﺎﮔﻮﻧﯽ ﺫﻛﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﺑﺮﺧﯽ ﺫﻭﺍﻟﻘﺮﻧﯿﻦ  ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎﯼ ـ ﺩﻭ ﻗﺮﻥ ـ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻧﺪ. ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﻌﻨﯽ ﻛﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺣﺪﻭﺩ ﺩﻭ ﻗﺮﻥ ﯾﺎ ﺩﻭ ﻧﺴﻞ ﺩﻋﻮﺕ ﺑﻪ ﺣﻖ ﻧﻤﻮﺩ.   ﺑﺮﺧﯽ ﻧﯿﺰ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﻧﺪ: ﺫﻭﺍﻟﻘﺮﻧﯿﻦ ، ﯾﻌﻨﯽ ﻛﺴﯽ ﻛﻪ ﺑﺮ ﺷﺮﻕ ﻭ ﻏﺮﺏ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ.    ﺩﺭ ﺁﺭﺍﻣﮕﺎﻩ ﮐﻮﺭﻭﺵ  ﭘﯿﮑﺮ ﺗﻘﺪﯾﺲ ﺍﺯ ﺭﻭﺡ ﻭ « ﻓﺮﻭﻫﺮ » ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺭﺍ ﻧﯿﺰ ﺑﻪ ﺷﮑﻞ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺍﯼ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ،ﮐﻪ ﺫﻭﺍﻟﻘﺮﻧﯿﻦ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﻫﻤﺎﻧﺴﺖ ﮐﻪ ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﻨﺪ ﺑﺮ ﺑﺎﻻ‌ﯼ ﺁﻥ ﮐﺘﯿﺒﻪ ﺍﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﮐﻪ ﻧﺎﻡ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺮ ﺁﻥ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻩ ﺑﺎﻻ‌ﯼ ﺁﺭﺍﻣﮕﺎﻫﺶ ﻣﺠﺴﻤﻪ ﺑﺎﻟﺪﺍﺭ ﻫﻨﻮﺯ ﻫﺴﺖ ﻭ ﺍﺑﻮﻟﮑﺎﻡ ﺁﺯﺍﺩ ﺑﺮﺍﺳﺎﺱ ﻫﻤﯿﻦ ﻣﺠﺴﻤﻪ ﺁﻧﺮﺍ ﺫﻭﺍﻟﻘﺮﻧﯿﻦ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺭﺍ ﻫﻤﺎﻥ ﺫﻭﺍﻟﻘﺮﻧﯿﻦ ﯾﺎﺩ ﺷﺪﻩ ﺩﺭ ﻗﺮﺁﻥ ﺩﺍﻧﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖ.ﺩﺭ ﺗﻮﺭﺍﺕ ﻫﻢ ﺑﻪ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﻟﻘﺐ ﻋﻘﺎﺏ ﺷﺮﻕ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻧﺪ.   ﺫﻭﺍﻟﻘﺮﻧﯿﻦ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﻛﺴﯽ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺳﺪ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻫﻦ ﺑﻪ ﻧﺤﻮ ﺍﻧﺒﻮﻩ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻭﺳﺪﯼ ﻛﻪ ﺍﻭ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺍﺯ ﺁﻫﻦ ﺧﺎﻟﺺ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ.   ﺩﺭ ﺭﻭﺍﯾﺎﺕ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﮔﺮﻭﻫﯽ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﻧﺰﺩ ﺫﻭﺍﻟﻘﺮﻧﯿﻦ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻃﺎﯾﻔﻪ ﺍﯼ ﺷﺮﯾﺮ ﻭ ﺧﻮﻧﺮﯾﺰ ﻛﻪ ﺑﻪ « ﯾﺄﺟﻮﺝ ﻭ ﻣﺄﺟﻮﺝ ( ﻫﻤﺎﻥ ﻗﻮﻡ ﻣﻐﻮﻝ)» ﻣﻌﺮﻭﻑ ﺍﺳﺖ، ﺑﻪ ﺷﻜﺎﯾﺖ ﭘﺮﺩﺍﺧﺘﻨﺪ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺁﺯﺍﺭ ﻭ ﺍﺫﯾﺘﻬﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻡ ﺑﻪ ﺳﺘﻮﺩﻩ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻧﺪ. ﭼﻪ ﺑﻬﺘﺮ ﻛﻪ ﭼﺎﺭﻩ ﺍﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺭ ﺍﻣﺎﻥ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﻧﺪﯾﺸﯿﺪﻩ ﺷﻮﺩ. ﺫﻭﺍﻟﻘﺮﻧﯿﻦ ﺑﻪ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﺟﻮﺍﺏ ﻣﺜﺒﺖ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻧﻬﺎ ﺳﺪﯼ ﺍﺯ ﺁﻫﻦ ﺳﺎﺧﺖ ﺗﺎ ﺍﺯ ﺁﺯﺍﺭ ﻭ ﺩﺳﺖ ﺩﺭﺍﺯﯼ ﺁﻥ ﻗﻮﻡ ﺩﺭ ﺍﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﻨﺪ.   ﮔﻔﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﯾﻦ ﺳﺪ ﺩﺭ ﻣﻜﺎﻧﯽ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺩﻭ ﻃﺮﻑ ﺑﺎ ﻛﻮﻫﻬﺎﯼ ﺳﺮ ﺑﻪ ﻓﻠﻚ ﻛﺸﯿﺪﻩ ﻣﺤﺼﻮﺭ ﺑﻮﺩ، ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ.ﺍﻛﻨﻮﻥ ﺳﺪﯼ ﺑﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﻣﺸﺨﺼﺎﺕ ﺩﺭ ﮔﺮﺟﺴﺘﺎﻥ ﺍﻣﺮﻭﺯﯼ ﭘﯿﺪﺍ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺗﻨﮕﻪ ﺩﺍﺭﯾﺎﻝ ﻭﺍﻗﻊ ﺍﺳﺖ.   ﺑﺮﺧﯽ ﺑﺎ ﻏﺮﺽ ﯾﺎ ﺑﻪ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺍﺳﮑﻨﺪﺭ ﮔﺠﺴﺘﯿﮏ (ﻣﻠﻌﻮﻥ) ﺭﺍ ﺫﻭﺍﻟﻘﺮﻧﯿﻦ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻨﺪ ﻟﯿﻜﻦ‌ ﺍﯾﻦ‌ ﻣﻌﻨﯽ‌ ﺑﺎ ﮐﻼ‌ﻡ ﻗﺮﺁﻥ‌ ﺳﺎﺯﺵ‌ ﻧﺪﺍﺭﺩ. ﭼﻮﻥ‌ ﻧﺨﺴﺖ ﻗﺮﺁﻥ‌ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ ﺫﻭﺍﻟﻘﺮﻧﯿﻦ‌ ﻣﺆﻣﻦ‌ ﺑﻪ‌ ﺧﺪﺍ ﻭ ﺭﻭﺯ ﻗﯿﺎﻣﺖ‌ ﺑﻮﺩﻩ‌ ﺍﺳﺖ‌ ﻭ ﺩﯾﻦ‌ ﺍﻭ ﺩﯾﻦ‌ ﺗﻮﺣﯿﺪ ﺑﻮﺩﻩ‌ ﺍﺳﺖ‌؛ ﻭﻟﯽ‌ ﻣﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﻢ‌ ﻛﻪ‌ ﺇﺳﻜﻨﺪﺭ ﻣﺸﺮﻙ‌ ﺑﻮﺩﻩ‌ ﻭ ﺩﺭ ﺗﺎﺭﯾﺦ‌ ﺁﻣﺪﻩ‌ ﺍﺳﺖ‌ ﻛﻪ‌ ﺫﺑﯿﺤﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ‌ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﻣﺸﺘﺮﯼ‌ ﺫﺑﺢ‌ ﻧﻤﻮﺩﻩ‌ ﺍﺳﺖ‌.   ﻭ ﺩﻭﻡ  ﻗﺮﺁﻥ‌ ﺫﻭﺍﻟﻘﺮﻧﯿﻦ‌ ﺭﺍ ﻣﺮﺩ ﺻﺎﻟﺢ‌ ﺍﺯ ﻋﺒﺎﺩ ﺧﺪﺍ ﻭ ﺻﺎﺣﺐ‌ ﻋﺪﻝ‌ ﻭ ﺭﻓﻖ‌ ﻣﯽ‌ﺷﻤﺎﺭﺩ؛ ﻭ ﺗﺎﺭﯾﺦ‌ ﺑﺮﺍﯼ‌ ﺇﺳﻜﻨﺪﺭ ﺧﻼ‌ﻑ‌ ﺁﻧﺮﺍ ﺑﯿﺎﻥ‌ ﻣﯿﻜﻨﺪ.   ﺳﻮﻡ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﺭ ﻫﯿﭽﯿﻚ‌ ﺍﺯ ﺗﺎﺭﯾﺨﻬﺎ‌ ﻧﯿﺎﻣﺪﻩ‌ ﺍﺳﺖ‌ ﻛﻪ‌ ﺇﺳﻜﻨﺪﺭ ﻣﻘﺪﻭﻧﯽ‌ ﺳﺪّ ﯾﺄﺟﻮﺝ‌ ﻭ ﻣﺄﺟﻮﺝ‌ ﺭﺍ ﺑﻨﺎ ﻛﺮﺩﻩ‌ ﺑﺎﺷﺪ. ﺑﻪ ﻫﺮ ﺣﺎﻝ ﺍﺯ ﺫﻭﺍﻟﻘﺮﻧﯿﻦ ﺩﺭ ﻗﺮﺁﻥ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﺷﺨﺼﯿﺘﯽ ﺩﺍﺩﮔﺴﺘﺮ ﻭ ﺑﺸﺮﺩﻭﺳﺖ ﯾﺎﺩ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ.ﻭﺩﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ ﭼﻪ ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺑﻬﺎﯼ ﺩﯾﻨﯽ ﭼﻪ ﮐﺘﺎﺑﻬﺎﯼ ﻏﯿﺮ ﺩﯾﻨﯽ ﺁﻣﺪﻩ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺭﺍ ﻓﺮﺩﯼ ﺩﺍﺩﮔﺴﺘﺮ ﻭ ﺑﺸﺮ ﺩﻭﺳﺖ ﻭ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺑﯿﺎﻧﯿﻪ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺭﺍ ﺍﺟﺮﺍ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ  ﻭ ﮐﺘﯿﺒﻪ ﺍﺵ ﻫﻨﻮﺯ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ ، ﺫﮐﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ.   ﺩﻭﺗﺎ ﺍﺯ ﻓﺮﻭﻉ ﺩﯾﻦ ﻣﺎ ﺗﻮﻟﯽ ﻭ ﺗﺒﺮﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﯾﻌﻨﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺧﺪﺍ ﻭ ﺩﺷﻤﻦ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ ﺧﺪﺍ ﺍﺳﺖ ﭼﻮﻥ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺰﺭﮒ ﺩﻭﺳﺖ ﺧﺪﺍ ﻓﺮﺩﯼ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﺣﮑﺎﻡ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺯﻣﯿﻦ ﺟﺎﺭﯼ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪﻩ ﺧﺪﺍ ﺩﺭ ﺯﻣﯿﻦ ﺑﻮﺩ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻫﻤﮕﯽ ﻣﺎ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﻣﻘﺎﻣﺶ ﺭﺍ ﮔﺮﺍﻣﯽ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﻭ ﻧﮕﺬﺍﺭﯾﻢ ﺁﺭﺍﻣﮕﺎﻫﺶ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﺑﺮﻭﺩ ﻭ ﯾﺎ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﯽ ﺗﻮﺟﻬﯽ ﻭ ﺗﻮﻫﯿﻦ ﺷﻮﺩ .     ﺗﺮﺟﻤﻪ ﺁﯾﻪ ﻫﺎﯼ ﻗﺮﺁﻧﯽ:   ﻭ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺫﻭ ﺍﻟﻘﺮﻧﯿﻦ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﻨﺪ . ﺑﮕﻮ : ﺑﺮﺍﻯ ﺷﻤﺎ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺧﺒﺮﻯ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺧﻮﺍﻧﺪ ( 83 ) .     ﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺯﻣﯿﻦ ﺗﻤﻜﯿﻦ ﻭ ﻗﺪﺭﺕ ﺩﺍﺩﯾﻢ ﻭ ﺍﺯ ﻫﺮ ﭼﯿﺰ ﻭﺳﯿﻠﻪ‏ﺍﻯ ﻋﻄﺎ ﻛﺮﺩﯾﻢ ( 84 ) .     ﭘﺲ ﺭﺍﻫﻰ ﺭﺍ ﺗﻌﻘﯿﺐ ﻛﺮﺩ ( 85 ) .     ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﻏﺮﻭﺑﮕﺎﻩ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺭﺳﯿﺪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﭼﺸﻤﻪ‏ﺍﻯ ﮔﻞ‏ﺁﻟﻮﺩ ﻓﺮﻭ ﻣﻰ‏ﺭﻭﺩ ﻭ ﻧﺰﺩﯾﻚ ﭼﺸﻤﻪ ﮔﺮﻭﻫﻰ ﺭﺍ ﯾﺎﻓﺖ ﮔﻔﺘﯿﻢ ﺍﻯ ﺫﻭ ﺍﻟﻘﺮﻧﯿﻦ ﯾﺎ ﻋﺬﺍﺏ ﻣﻰ‏ﻛﻨﻰ ﯾﺎ ﻣﯿﺎﻥ ﺁﻥ ﻃﺮﯾﻘﻪ‏ﺍﻯ ﻧﯿﻜﻮ ﭘﯿﺶ ﻣﻰ‏ﮔﯿﺮﻯ (86).     ﮔﻔﺖ : ﻫﺮ ﻛﻪ ﺳﺘﻢ ﻛﻨﺪ ﺯﻭﺩ ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ ﻋﺬﺍﺑﺶ ﻛﻨﯿﻢ ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺳﻮﻯ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺵ ﺑﺮﻧﺪ ﻭ ﺳﺨﺖ ﻋﺬﺍﺑﺶ ﻛﻨﺪ( 87) .     ﻭ ﻫﺮ ﻛﻪ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﻛﺎﺭ ﺷﺎﯾﺴﺘﻪ ﻛﻨﺪ ﭘﺎﺩﺍﺵ ﻧﯿﻚ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺧﻮﯾﺶ ﻛﺎﺭﻯ ﺁﺳﺎﻥ ﮔﻮﯾﯿﻢ (88 ) .     ﺗﺎ ﺑﻪ ﻃﻠﻮﻉ‏ﮔﺎﻩ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺭﺳﯿﺪ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﻛﻪ ﺑﺮ ﻗﻮﻣﻰ ﻃﻠﻮﻉ ﻣﻰ‏ﻛﻨﺪ ﻛﻪ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﭘﻮﺷﺸﻰ ﻧﺪﺍﺩﻩ‏ﺍﯾﻢ ( 90 ) .     ﭼﻨﯿﻦ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﺎ ﺍﺯ ﺁﻥ ﭼﯿﺰﻫﺎ ﻛﻪ ﻧﺰﺩ ﻭﻯ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﻛﺎﻣﻞ ﺧﺒﺮ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ( 91 ) . ﺁﻧﮕﺎﻩ ﺭﺍﻫﻰ ﺭﺍ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻛﺮﺩ ( 92 ) .     ﺗﺎ ﻭﻗﺘﻰ ﻣﯿﺎﻥ ﺩﻭ ﻛﻮﻩ ﺭﺳﯿﺪ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺁﻥ ﻗﻮﻣﻰ ﺭﺍ ﯾﺎﻓﺖ ﻛﻪ ﺳﺨﻦ ﻧﻤﻰ‏ﻓﻬﻤﯿﺪﻧﺪ ( 93 ) .     ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﺍﻯ ﺫﻭ ﺍﻟﻘﺮﻧﯿﻦ  ﯾﺎﺟﻮﺝ ﻭ ﻣﺎﺟﻮﺝ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﺗﺒﺎﻫﻜﺎﺭﻧﺪ ﺁﯾﺎ ﺑﺮﺍﻯ ﺗﻮ ﺧﺮﺍﺟﻰ ﻣﻘﺮﺭ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﻛﻪ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﺎ ﻭ ﺁﻧﻬﺎ ﺳﺪﻯ ﺑﻨﺎ ﻛﻨﻰ ( 94 ) .     ﮔﻔﺖ : ﺁﻥ ﭼﯿﺰﻫﺎ ﻛﻪ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﻡ ﻣﺮﺍ ﺗﻤﻜﻦ ﻭ ﻗﺪﺭﺗﯽ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺯ ﺧﺮﺍﺝ ﺷﻤﺎ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ ﺍﻣﺎ  ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﻧﯿﺮﻭ ﻛﻤﻚ ﺩﻫﯿﺪ ﺗﺎ ﻣﯿﺎﻥ ﺷﻤﺎ ﻭ ﺁﻧﻬﺎ ﺣﺎﺋﻠﻰ ﻛﻨﻢ ( 95 ) .     ﻗﻄﻌﺎﺕ ﺁﻫﻦ ﭘﯿﺶ ﻣﻦ ﺁﺭﯾﺪ ﺗﺎ ﭼﻮﻥ ﻣﯿﺎﻥ ﺩﻭ ﺩﯾﻮﺍﺭﻩ ﭘﺮ ﺷﺪ ﮔﻔﺖ : ﺑﺪﻣﯿﺪ ﺗﺎ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﮕﺪﺍﺧﺖ ﮔﻔﺖ : ﺭﻭﻯ ﮔﺪﺍﺧﺘﻪ ﻧﺰﺩ ﻣﻦ ﺁﺭﯾﺪ ﺗﺎ ﺑﺮ ﺁﻥ ﺑﺮﯾﺰﻡ ( 96).     ﭘﺲ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺘﻨﺪ ﺑﺮ ﺁﻥ ﺑﺎﻻ‌ ﺭﻭﻧﺪ ، ﻭ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺘﻨﺪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻧﻘﺐ ﺯﻧﻨﺪ ( 97 ) .     ﮔﻔﺖ : ﺍﯾﻦ ﺭﺣﻤﺘﻰ ﺍﺯ ﺟﺎﻧﺐ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ ﻭ ﭼﻮﻥ ﻭﻋﺪﻩ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﻡ ﺑﯿﺎﯾﺪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻫﻤﻮﺍﺭ ﺳﺎﺯﺩ  ﻭ ﺑﻪ ﭘﯿﻤﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﻋﻤﻞ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺁﻥ ﺳﺪ ﺭﺍ ﻣﺘﻼ‌ﺷﯽ ﻭ ﭘﺎﺭﻩ ﭘﺎﺭﻩ ﮔﺮﺩﺍﻧﺪ.                             ﻣﻔﺴﺮﻳﻦ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺫﻭ ﺍﻟﻘﺮﻧﻴﻦ ﻛﺪﺍﻡ ﺷﺨﺼﻴﺖ ﺗﺎﺭﻳﺨﻰ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺳﺪﺵ ﺩﺭ ﻛﺠﺎﺳﺖ ﺍﺧﺘﻼ‌ﻑ ﻧﻈﺮ ﺩﺍﺭﻧﺪ.ﻋﻼ‌ﻣﻪ ﻃﺒﺎﻃﺒﺎﻳﻰ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺑﺎﺭﻩ ﻫﻔﺖ ﻧﻈﺮﻳﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﻛﺎﻣﻞ ﻧﻘﻞ ﻛﺮﺩﻩ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺁﻥ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﻘﺪ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ.ﺩﺭ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﻧﻈﺮﻳﻪ ﻣﻬﻢ ﺗﺮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﺧﺘﺼﺎﺭ ﺑﻴﺎﻥ ﻣﻰ ﻛﻨﻴﻢ: ﻛﻮﺭﻭﺵ ﻫﺨﺎﻣﻨﺸﻰ ﺟﺪﻳﺪﺗﺮﻳﻦ ﻧﻈﺮﻳﻪ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺫﻭ ﺍﻟﻘﺮﻧﻴﻦ ﺍﺳﺖ.ﻛﻮﺭﻭﺵ ﻫﺨﺎﻣﻨﺸﻰ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﺳﺪ ﺍﻭ ﺳﺪ ﺩﺍﺭﻳﺎﻝ ﻭﺍﻗﻊ ﺩﺭ ﻣﻨﺎﻃﻖ ﻛﻮﻫﺴﺘﺎﻧﻰ ﻗﻔﻘﺎﺯ ﻭ ﺑﻴﻦ ﺷﻬﺮﻫﺎﻯ ﺗﻔﻠﻴﺲ ﻭ ﻭﻻ‌ﺩﻯ ﻛﻴﻮﻛﺰ ﻣﻰ ﺑﺎﺷﺪ. ﻧﻈﺮﻳﻪ ﭼﻬﺎﺭﻡ ﻧﻴﺰ ﺗﺎ ﺣﺪﻭﺩﻯ ﻣﻮﺭﺩ ﺗﺎﻳﻴﺪ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﻭ ﺷﻮﺍﻫﺪ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﻣﻰ ﺑﺎﺷﺪ.ﺍﻳﻦ ﻧﻈﺮﻳﻪ ﺳﺮﺍﺣﻤﺪﺧﺎﻥ ﻫﻨﺪﻯ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﻣﻮﻻ‌ﻧﺎ ﺍﺑﻮ ﺍﻟﻜﻼ‌ﻡ ﺁﺯﺍﺩ ﻛﻪ ﺭﻭﺯﻯ ﻭﺯﻳﺮ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻛﺸﻮﺭ ﻫﻨﺪ ﺑﻮﺩﻩ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻛﺘﺎﺏ ﻣﺤﻘﻘﺎﻧﻪ ﺍﻯ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻫﻤﻴﻦ ﺯﻣﻴﻨﻪ ﻧﮕﺎﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﻣﻔﺼﻞ ﺑﻴﺎﻥ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. (۳۱) ﻣﻮﻻ‌ﻧﺎ ﺍﺑﻮ ﺍﻟﻜﻼ‌ﻡ ﺍﻳﻦ ﻧﻈﺮﻳﻪ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭼﻨﺪ ﺟﻬﺖ ﺑﺮﺭﺳﻰ ﻭ ﺍﺛﺒﺎﺕ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﺎ ﺩﺭ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﺑﺨﺶ ﺍﺻﻠﻰ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﺧﻼ‌ﺻﻪ ﻣﻰ ﺁﻭﺭﻳﻢ:   - ﺷﺨﺼﻴﺖ ﺫﻭ ﺍﻟﻘﺮﻧﻴﻦ ﻃﺒﻖ ﻧﻈﺮﻳﻪ ﻗﺮﺁﻥ ﺫﻭ ﺍﻟﻘﺮﻧﻴﻦ ﻣﺮﺩﻣﻰ ﻣﺆﻣﻦ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻭ ﻣﻌﺎﺩ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻛﻮﺭﻭﺵ ﻧﻴﺰ ﻃﺒﻖ ﻧﻈﺮ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﻭ ﻛﺘﺐ ﻋﻬﺪ ﻋﺘﻴﻖ ﭼﻨﻴﻦ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﺫﻭ ﺍﻟﻘﺮﻧﻴﻦ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﻰ ﻋﺎﺩﻝ ﻭ ﺭﻋﻴﺖ ﭘﺮﻭﺭ ﻭ ﺩﺍﺭﺍﻯ ﺑﺨﺸﺶ ﺑﻮﺩﻩ; ﻛﻮﺭﻭﺵ ﻫﻢ ﻃﺒﻖ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﻛﺘﺐ ﻋﻬﺪ ﻋﺘﻴﻖ ﻭ ﻧﻈﺮ ﻣﻮﺭﺧﻴﻦ ﻗﺪﻳﻢ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻫﺮﺩﻭﺕ  ﻭ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﻰ ﺑﺎ ﻣﺮﻭﺕ ﻓﺘﻮﺕ ﺳﺨﺎﻭﺕ ﻭ ﻛﺮﻡ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ; ﭼﻨﺎﻥ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﺯﻧﺪﮔﻰ ﺍﻭ ﻭ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩﺵ ﺑﺎ ﻳﺎﻏﻴﺎﻥ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺍﻭ ﻣﻰ ﺟﻨﮕﻴﺪﻧﺪ ﻳﺎ ﺍﻭ ﺑﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﺟﻨﮕﻴﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ. ﺫﻭ ﺍﻟﻘﺮﻧﻴﻦ ﺍﺯ ﻃﺮﻑ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺩﺍﺭﺍﻯ ﺗﻮﺍﻧﺎﻳﻰ ﻫﺎ ﻭ ﺍﻣﻜﺎﻧﺎﺕ ﻓﺮﺍﻭﺍﻧﻰ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻋﻘﻞ ﺗﺪﺑﻴﺮ ﻓﻀﺎﻳﻞ ﺍﺧﻼ‌ﻗﻰ ﺛﺮﻭﺕ ﻭ ﺷﻮﻛﺖ ﻇﺎﻫﺮﻯ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﻛﻮﺭﻭﺵ ﻧﻴﺰ ﻫﻤﻪ ﺍﻳﻦ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ. - ﻣﺴﺎﻓﺮﺕ ﻫﺎﻯ ﺫﻭ ﺍﻟﻘﺮﻧﻴﻦ ﻫﻤﺎﻥ ﻃﻮﺭ ﻛﻪ ﻗﺮﺁﻥ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺫﻭ ﺍﻟﻘﺮﻧﻴﻦ ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ ﻛﻮﺭﻭﺵ ﻧﻴﺰ ﺳﻔﺮﻫﺎﻳﻰ ﺑﻪ ﻣﻐﺮﺏ ﻭ ﻣﺸﺮﻕ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺟﺮﻳﺎﻥ ﺳﻔﺮ ﺑﻪ ﻣﻐﺮﺏ ﺍﻭ ﭼﻨﻴﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺳﺮﺯﻣﻴﻦ ﻟﻴﺪﻳﺎ ﺑﺪﻭﻥ ﻫﻴﭻ ﻣﺠﻮﺯ ﻭ ﻋﺬﺭﻯ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﻛﻮﺭﻭﺵ ﻟﺸﻜﺮﻛﺸﻰ ﻛﺮﺩ. ﻛﻮﺭﻭﺵ ﻧﻴﺰ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺣﺮﻛﺖ ﻛﺮﺩﻩ ﻭ ﺑﺎ ﺁﻧﺎﻥ ﺟﻨﮕﻴﺪ.  ﭘﺎﻳﺘﺨﺖ ﻟﻴﺪﻳﺎ ﺭﺍ ﻓﺘﺢ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺑﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﭘﻴﺮﻭﺯ ﺷﺪ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﻋﻔﻮ ﻧﻤﻮﺩ. ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ ﺍﻭ ﺳﻔﺮﻯ ﺑﻪ ﻣﺸﺮﻕ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻭ ﺗﺎ ﺑﻜﺮﻳﺎ (ﺑﻠﺦ) ﭘﻴﺶ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻏﺎﺋﻠﻪ ﻗﺒﺎﻳﻞ ﻭﺣﺸﻰ ﻭ ﺻﺤﺮﺍﻧﺸﻴﻦ ﺁﻧﺠﺎ ﭘﺎﻳﺎﻥ ﺩﻫﺪ. - ﺳﺪﺳﺎﺯﻯ ﺫﻭ ﺍﻟﻘﺮﻧﻴﻦ ﻫﻤﺎﻥ ﻃﻮﺭ ﻛﻪ ﺫﻭ ﺍﻟﻘﺮﻧﻴﻦ ﺳﺪﻯ ﺁﻫﻨﻴﻦ ﺑﺮﺍﻯ ﺟﻠﻮﮔﻴﺮﻯ ﺍﺯ ﺣﻤﻼ‌ﺕ ﺍﻗﻮﺍﻡ ﻳﺎﺟﻮﺝ ﻭ ﻣﺎﺟﻮﺝ(ﻣﻐﻮﻝ) ﺑﻨﺎ ﻛﺮﺩ ﻛﻮﺭﻭﺵ ﻧﻴﺰ ﻃﺒﻖ ﻧﻈﺮ ﻣﻮﺭﺧﻴﻦ ﺳﻔﺮﻯ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﺷﻤﺎﻝ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﺑﺮﺍﻯ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﻛﺮﺩﻥ ﻓﺘﻨﻪ ﺍﻯ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻧﻮﺍﺣﻰ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻮﻳﺎ ﺩﺭ ﻫﻤﻴﻦ ﺳﻔﺮ ﺳﺪ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺩﺭ ﺗﻨﮕﻪ ﺩﺍﺭﻳﺎﻝ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﺍﻫﺎﻟﻰ ﺁﻥ ﻣﺮﺯ ﻭ ﺑﻮﻡ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺍﺳﺖ . ﺍﻳﻦ ﺳﺪ ﺗﻨﻬﺎ ﺳﺪﻯ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺳﺎﺧﺖ ﺁﻥ ﺍﺯ ﺁﻫﻦ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻫﻢ ﺍﻛﻨﻮﻥ ﻫﻢ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺍﺳﺖ. ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﻣﺤﻠﻰ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﻣﻴﺮ ﻗﺎﭘﻮ ﻳﻌﻨﻰ ﺩﺭﻭﺍﺯﻩ ﺁﻫﻨﻰ ﻣﻰ ﻧﺎﻣﻨﺪ. ﺗﻨﮕﻪ ﺩﺍﺭﻳﺎﻝ ﻭﺍﻗﻊ ﺩﺭ ﺳﻠﺴﻠﻪ ﺟﺒﺎﻝ ﻗﻔﻘﺎﺯ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺩﺭﻳﺎﻯ ﺧﺰﺭ ﺷﺮﻭﻉ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺗﺎ ﺩﺭﻳﺎﻯ ﺳﻴﺎﻩ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺭﺩ. ﺍﻳﻦ ﺳﻠﺴﻠﻪ ﮐﻮﻩ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺿﻤﻴﻤﻪ ﺩﺭﻳﺎﻯ ﺧﺰﺭ ﻭ ﺩﺭﻳﺎﻯ ﺳﻴﺎﻩ ﻣﺎﻧﻌﻰ ﻃﺒﻴﻌﻰ ﺑﻪ ﻃﻮﻝ ﻫﺰﺍﺭﻫﺎ ﻛﻴﻠﻮﻣﺘﺮ ﺑﻴﻦ ﺷﻤﺎﻝ ﻭ ﺟﻨﻮﺏ ﺁﺳﻴﺎ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺭﺍﻩ ﺑﻴﻦ ﺷﻤﺎﻝ ﻭ ﺟﻨﻮﺏ ﻫﻤﺎﻥ ﺗﻨﮕﻪ ﺩﺍﺭﻳﺎﻝ ﺑﻮﺩﻩ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺳﺪ ﺩﻣﻴﺮﻗﺎﭘﻮ ﺑﺴﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ.     ﮐﻮﺭﺵ ﮐﺒﻴﺮ ﺍﻭﻟﻴﻦ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻫﺨﺎﻣﻨﺸﯽ، ﺍﻓﺰﻭﻥ ﺑﺮ ﺍﻳﺮﺍﻧﻴﺎﻥ ، ﺑﻪ ﺩﻟﻴﻞ ﺻﺪﻭﺭ ﻧﺨﺴﺘﻴﻦ ﺍﻋﻼ‌ﻣﻴﻪ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﻧﺰﺩ ﻫﻤﻪ ﺟﻬﺎﻧﻴﺎﻥ ﻭ ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪﺍﻥ ﻣﺤﺘﺮﻡ ﺍﺳﺖ .ﺩﺭ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ ﻧﻴﺰ ﺑﺴﻴﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺍﻧﺪﻳﺸﻤﻨﺪﺍﻥ (ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺍﻓﻼ‌ﻃﻮﻥ، ﻓﻴﺜﺎﻏﻮﺭﺙ، ﻫﺮﻭﺩﺕ، ﮔﺰﻧﻔﻮﻥ، ﺩﻳﻮﺩﻭﺭ ﺳﻴﺴﻴﻠﻲ ﻭ...) ﺍﻭ ﺭﺍ ﺳﺘﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ. ﻛﻮﺭﻭﺵ ﺑﺰﺭﮒ ﺑﻨﺎ ﺑﻪ ﭘﮋﻭﻫﺸﻬﺎﯼ 100 ﺳﺎﻟﻪ ﺍﺧﻴﺮ ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪﺍﻥ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﻫﻤﺎﻥ ﺫﻭﺍﻟﻘﺮﻧﻴﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺳﻮﺭﻩ ﻛﻬﻒ ﻗﺮﺁﻥ (ﺁﻳﺎﺕ83 ﺗﺎ 99) ﺍﺯ ﺍﻭ ﻳﺎﺩ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﻛﻮﺭﻭﺵ ﻧﺰﺩ ﻳﻬﻮﺩﻳﺎﻥ ،ﺯﺭﺗﺸﺘﻴﺎﻥ ، ﻣﺴﻴﺤﻴﺎﻥ ﻭ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﺍﺯ ﺟﻨﺒﻪ ﺁﺳﻤﺎﻧﯽ ﻭ ﺗﻘﺪﺱ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩﺍﺭ ﺍﺳﺖ. ﺩﺭ ﻛﺘﺎﺏ ﺗﻮﺭﺍﺕ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﺴﻴﺢ ، ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ، ﺷﮑﺴﺖ ﺩﻫﻨﺪﻩ ﻓﺮﻋﻮﻧﻴﺎﻥ، ﺷﺎﻫﻴﻦ ﺧﺪﺍ، ﻧﺠﺎﺕ ﺑﺨﺶ ﻭ ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪ ﺧﺪﺍ ﻧﺎﻡ ﺑﺮﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ.     ﺩﺭﺻﺤﻒ ﻋﺰﺭﺍﯼ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ: ﮐﻮﺭﺵ ﻓﺮﻣﻮﺩ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺑﻴﺖ ﺍﻟﻤﻘﺪﺱ ﺑﺴﺎﺯﻡ.ﺍﺑﻮﺭﻳﺤﺎﻥ ﺑﻴﺮﻭﻧﯽ (ﻗﺮﻥ 4 ﻫﺠﺮﯼ) ﻭ ﻏﻴﺎﺙ ﺍﻟﺪﻳﻦ ﺧﻮﺍﻧﺪ ﻣﻴﺮ (ﻗﺮﻥ 6 ﻫﺠﺮﯼ ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺏ ﺣﺒﻴﺐ ﺍﻟﺴﻴﺮ، ﺟﻠﺪ ﻳﮏ، ﺻﻔﺤﻪ 136) ﺍﺯ ﺍﻭ ﺑﻌﻨﻮﺍﻥ ﺑﺎﻧﯽ ﺑﻴﺖ ﺍﻟﻤﻘﺪﺱ ﻭ ﻣﺴﺠﺪ ﺍﻻ‌ﻗﺼﻲ (ﻳﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﻗﺒﻠﻪ ﻧﺨﺴﺖ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ) ﻧﺎﻡ ﻣﯽ ﺑﺮﻧﺪ. ﺩﺭ ﺗﻔﺴﻴﺮ ﻗﺮﺁﻥ ﺍﺑﻮﺍﻟﻔﺘﺢ ﺭﺍﺯﯼ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ: ﮐﻪ ﺧﺪﺍﯼ ﺗﻌﺎﻟﯽ ﺑﺮ ﺯﺑﺎﻥ ﺑﻌﻀﯽ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮﺍﻥ ﺍﻣﺮ ﮐﺮﺩ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﺍﺯ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﺎﻥ ﭘﺎﺭﺱ ﺭﺍ ﻧﺎﻡ ﺍﻭ ﮐﻮﺭﺵ ﻭ ﺍﻭ ﻣﺮﺩﯼ ﺑﻮﺩ ﻣﻮﻣﻦ. ﻣﺴﻌﻮﺩﯼ ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺏ ﻣﺮﻭﺝ ﺍﻟﺬﻫﺐ،ﺻﻔﺤﻪ606 ﻣﯽ ﻧﻮﻳﺴﺪ: ﺍﻳﻦ ﺧﺒﺮ ﺩﺭ ﺍﻧﺠﻴﻞ ﻫﺴﺖ ﻛﻪ ﻛﻮﺭﺵ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ، ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺭﺍ ﻛﻪ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻣﻮﻟﻮﺩ ﻋﻴﺴﺎﯼ ﻣﺴﻴﺢ ﻃﺎﻟﻊ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ،ﺩﻳﺪﻩ ﺑﻮﺩ... ﻭ ﻣﺎ ﺗﻔﺼﻴﻞ ﺍﻳﻦ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺁﻧﭽﻪ ﻣﺠﻮﺱ ﻭﻧﺼﺎﺭﯼ ﺩﺭ ﺑﺎﺭﻩ ﺁﻥ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﻧﺪ...ﺩﺭ ﻛﺘﺎﺏ«ﺍﺧﺒﺎﺭﺍﻟﺰﻣﺎﻥ» ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﻳﻢ.     ﺁﺭﺍﻣﮕﺎﻩ ﺑﺎﺷﻜﻮﻩ ﻛﻮﺭﻭﺵ ﺑﺰﺭﮒ ﺩﺭ ﭘﺎﺳﺎﺭﮔﺎﺩ ﻃﺮﺣﯽ ﮔﻴﺮﺍ ، ﺑﺎﻭﻗﺎﺭ ، ﻣﺘﻮﺍﺯﻥ ، ﻣﻘﺪﺱ ﻭ ﺍﻫﻮﺭﺍﻳﯽ ﺩﺍﺭﺩ. ﺳﺎﺧﺘﻤﺎﻥ ﺍﻳﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﺁﺭﺍﻣﮕﺎﻩ ، ﭘﻴﺶ ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺩﻳﺪﻩ ﻧﺸﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﺳﻼ‌ﻡ ﺩﺭ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﺍﺗﺎﺑﻜﺎﻥ ﻓﺎﺭﺱ (ﺩﺭ ﻗﺮﻥ 5 ﻭ 6 ﻫﺠﺮﯼ ﺧﻮﺭﺷﻴﺪﯼ ) ﺑﻪ ﺩﻟﻴﻞ ﺟﻨﺒﻪ ﺗﻘﺪﺱ ﺁﺭﺍﻣﮕﺎﻩ ، ﻣﺴﺠﺪﯼ ﺩﺭ ﺍﻃﺮﺍﻑ ﺁﺭﺍﻣﮕﺎﻩ ﺳﺎﺧﺘﻪ ، ﺩﺭﻭﻥ ﺁﺭﺍﻣﮕﺎﻩ ﻫﻢ ﻣﺤﺮﺍﺑﯽ ﺍﺯ ﺳﻨﮓ ﺗﺮﺍﺷﻴﺪﻩ ﻭ ﭘﻴﺮﺍﻣﻮﻥ ﺁﻥ ﺁﻳﺎﺗﯽ ﺍﺯ ﻗﺮﺁﻥ ﺑﻪ ﺧﻂ ﺛﻠﺚ ﻧﮕﺎﺷﺘﻪ‌ﺍﻧﺪ.(ﺩﮐﺘﺮ ﺭﺿﺎﻣﺮﺍﺩﯼ ﻏﻴﺎﺙ ﺁﺑﺎﺩﯼ ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺏ ﻧﻘﺶ ﺭﺳﺘﻢ ﻭﭘﺎﺳﺎﺭﮔﺎﺩ). ﻗﺒﻠﻪ ﻧﻤﺎﻳﯽ ﻧﻴﺰ ﺩﺭ ﺳﻨﮓ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﻬﺮﺍﺏ ﺗﺮﺍﺷﻴﺪﻩ ﺍﻧﺪ.ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺍﯼ ﺩﺭ ﺁﺭﺍﻣﮕﺎﻩ ﺑﻪ ﺧﻂ ﻣﻴﺨﯽ ﺑﻮﺩﻩ ﻛﻪ ﻣﺘﻦ ﺁﻥ ، ﭼﻨﻴﻦ ﺍﺳﺖ : « ﺍﯼ ﺭﻫﮕﺬﺭ ، ﻣﻦ ﻛﻮﺭﻭﺵ ﻫﺴﺘﻢ ﻛﻪ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﺟﻬﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭘﺎﺭﺳﻴﺎﻥ ﺩﺍﺩﻡ ، ﺑﻪ ﻣﺸﺘﯽ ﺧﺎﻙ ﻛﻪ ﭘﻴﻜﺮﻡ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺑﺮﮔﺮﻓﺘﻪ ﺭﺷﻚ ﻣﺒﺮ »     ﺩﺭ ﺩﺷﺖ ﻣﺮﻏﺎﺏ ﺩﺭ ﭘﺎﺳﺎﺭﮔﺎﺩ ، ﻧﻘﺶ ﺑﺮﺟﺴﺘﻪ‌ﺍﯼ ﺍﺯ ﻛﻮﺭﻭﺵ ﺑﺰﺭﮒ ﺑﺎﻗﻴﻤﺎﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ  ﻛـﻪ ﻫﻤﭽﻮﻥ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ ، ﺑــﺎ ﺑـﺎﻟﻬﺎﻳﯽ ﺁﺳﻤﺎﻧﯽ ﺗﺮﺍﺷﻴﺪﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﻧﻜﺘـﻪ ﺟـﺎﻟﺐ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﻳـﺮﺍﻧﻴﺎﻥ ﺍﺯ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ ﺗﺎ‌ﻛﻨﻮﻥ ﺍﻳـﻦ ﭘﻴﻜﺮﻩ ﺭﺍ ﻣﻘﺪﺱ ﻣﯽ‌ﺩﺍﻧﻨﺪ ﻭ ﺑـﺎ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﭘﻴﻜﺮﻩ‌ﻫﺎﯼ ﺩﻳﮕﺮ ﺩﺭ ﺳﺮﺍﺳﺮ ﺍﻳـﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﺍﺛﺮ ﻧـﺎﺩﺍﻧﯽ ﺁﺳﻴﺐ ﺩﻳـﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻫﻴﭻ‌ﻛﺲ ﺟﺮﺃﺕ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑـﻪ ﺍﻳـﻦ ﭘﻴﻜﺮﻩ ﺍﻫـﻮﺭﺍﻳﯽ ﺁﺳﻴﺐ ﺑﺮﺳﺎﻧﺪ! ﻫﻨـــﻮﺯ ﻫﻢ ﺗﺼﻮﺭ ﻣﻘﺪﺱ ﺑﻮﺩﻥ ﺍﻳـﻦ ﭘﻴﻜﺮﻩ ﺩﺭ ﻣﻴـﺎﻥ ﻣﺮﺩﻡ ﺑـﻮﻣﯽ ﺑـﺎﻗﯽ ﺍﺳﺖ (ﺩﮐﺘﺮ ﺑﻬﺮﺍﻡ ﻓﺮﻩ ﻭﺷﯽ ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺏ ﺍﻳﺮﺍﻧﻮﻳﭻ). ﻣﺮﺩﻡ ﻣﺤﻠﯽ ﺩﺳﺘــﺎﻥ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻗﺒـﻠﻪ ﻭ ﺩﺭ ﺣـﺎﻟﺖ ﻧﻴﺎﻳﺶ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻨﺪ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﻧـﺬﺭﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺗﻘﺪﻳﻢ ﺁﺭﺍﻣـﮕﺎﻩ ﻣﯽ‌ﻛﺮﺩﻧﺪ( ﺩﻛﺘﺮ ﺑﺎﺳﺘﺎﻧﯽ ﭘـﺎﺭﻳﺰﯼ ﺩﺭ ﻛﺘـﺎﺏ ﻛـﻮﺭﻭﺵ ﺫﻭﺍﻟﻘﺮﻧﻴﻦ ). ﺁﺏ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﭘﻠﻮﺍﺭ ﻧﻴﺰ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺁﺑﯽ ﻣﻘﺪﺱ ﻭ ﺷﻔﺎﺑﺨﺶ ﺑﻪ ﺷﻤﺎﺭ ﻣـﯽ ﺁﻣﺪ.(ﺩﮐﺘﺮ ﺷﺎﭘﻮﺭ ﺷﻬﺒﺎﺯﯼ ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺏ ﭘﺎﺳﺎﺭﮔﺎﺩ).ﺩﮐﺘﺮ ﺟﻤﺸﻴﺪ ﺻﺪﺍﻗﺖ ﮐﻴﺶ ﺩﺭ ﻭﻳﮋﻩ ﻧـــﺎﻣﻪ ﻓﺼﻞ ﻧــﺎﻣﻪ ﻓــﺎﺭﺱ ﺷﻨـﺎﺧﺖ ﺩﺭ ﻧﻮﺷﺘــﺎﺭ ﻣﺴﺠﺪﻫﺎﯼ ﻓــﺎﺭﺱ ﺩﺭ ﺻﻔﺤﻪ 88 ﻣﯽ ﻧﻮﻳﺴﺪ: ﺩﺭ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻫﺎﯼ ﺍﺳﻼ‌ﻣﯽ ﻫـﻢ ﺍﺯ ﻣـﻘﺪﺱ ﻭ ﺁﺳﻤﺎﻧﯽ ﺑـﻮﺩﻥ ﺍﻳـﻦ ﺟـﺎﻳﮕﺎﻩ ﺳﺨﻦ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﺩﺭ ﻛﺘﺎﺑﻬﺎﯼ ﺯﻳﺮ: 1 ـ ﻣﺴﺎﻟﻚ ﻭ ﻣﻤﺎﻟﻚ ( ﺍﺻﻄﺨﺮﯼ ﺑﻪ ﺳﺎﻝ 320 ﻫﺠﺮﯼ ) ﺻﻔﺤﻪ‌ﻫﺎﯼ 109 ﻭ 141 2 ـ ﺣﺪﻭﺩ ﺍﻟﻌﺎﻟﻢ ﻣﻦ ﺍﻟﻤﺸﺮﻕ ﺍﻟﯽ ﺍﻟﻤﻐﺮﺏ ( ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻪ ﺳﺎﻝ 372 ﻫـ ) ﺻﻔﺤﻪ 131 3 ـ ﺍﺷﻜﺎﻝ ﺍﻟﻌﺎﻟﻢ ( ﺍﺑﻮﺍﻟﻘﺎﺳﻢ ﺟﻴﻬﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﺎﻝ 367 ﻫـ ) ﺻﻔﺤﻪ‌ﻫﺎﯼ 113 ﻭ 123 4 ـ ﻧﺰﻫﺖ‌ﺍﻟﻘﻠﻮﺏ ( ﺣﻤﺪﺍﻟﻪ ﻣﺴﺘﻮﻓﯽ ﺑﻪ ﺳﺎﻝ 740 ﻫـ ) ﺻﻔﺤﻪ 178     ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻢ ﭘﻮﺭﺩﺍﻭﺩ ( ﮐﺘﺎﺏ ﺫﻭﺍﻟﻘﺮﻧﻴﻦ ﻭ ﮐﻮﺭﺵ ﺍﺯ ﻣﺤﻤﺪ ﮐﺎﻇﻢ ﺗﻮﺍﻧﮕﺮ ﺯﻣﻴﻦ): ﻫﺮ ﺍﻳﺮﺍﻧﯽ ﻫﻤﺎﻧﮕﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﻣﮑﻠﻒ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺕ ﺍﺳﺘﻄﺎﻋﺖ ﺩﺭ ﻣﺪﺕ ﻋﻤﺮ ﺧﻮﺩ ﻳﮏ ﺑﺎﺭ ﺑﻪ ﺣﺞ ﻣﺸﺮﻑ ﺷﻮﺩ ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻳﮏ ﺑﺎﺭ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺯﻳﺎﺭﺕ ﮐﻮﺭﺵ ﮐﻪ ﭘﺎﻳﮕﺎﻩ ﻣﻠﻴﺖ ﺍﻳﺮﺍﻧﯽ ﺍﺳﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮﺳﺎﻧﺪ. ﻧﻪ ﻓﻘﻂ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺍﻳﺮﺍﻧﯽ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﻠﮑﻪ ﺑﻪ ﺟﻬﺖ ﺯﻳﺎﺭﺕ ﻓﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﻗﺮﺁﻥ ﺑﻴﺸﺘﺮﻳﻦ ﺗﻌﺮﻳﻒ (17 ﺁﻳﻪ) ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﻳﮏ ﺯﻣﺎﻣﺪﺍﺭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﻭ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ.     ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻫﺎ ﺁﺷﮑﺎﺭ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺰﺭﮒ ﻫﻤﺎﻥ ﺫﻭﺍﻟﻘﺮﻧﯿﻦ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﺍﺯ ﻣﻘﺪﺱ ﺑﻮﺩﻥ ﺁﺭﺍﻣﮕﺎﻩ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﮐﺒﯿﺮ ﻧﺰﺩ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﻣﻠﺖ ﻫﺎﯼ ﺟﻬﺎﻥ، ﺟﺎﯼ ﺑﺴﯽ ﺗﺎﺳﻒ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺑﻨﺎﯼ ﺑﺎ ﺍﺭﺯﺵ ﺩﺭ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺭﻃﻮﺑﺖ ﻭ ﯾﺎ ﺁﺑﮕﺮﻓﺘﮕﯽ ﻧﺎﺷﯽ ﺍﺯ ﺳﺪ ﺳﯿﻮﻧﺪ  ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺍﺯﺑﯿﻦ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺭﻓﺖ......" ﺍﺯ ﻣﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺮﻣﺎﺳﺖ "

خرید بهترین فلزیاب های دنیا 09013545415


برچسب‌ها: کوروش کبیر : حضرت ذوالقرنینتاریخ ایرانباستان شناسی

تاريخ : 10 / 7 / 1395 | | نویسنده : کوروش |

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 1981 صفحه بعد

.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • وب تریلر فیلم
  • وب ساح
  • وب احسان
  • وب باشگاه خبرنگاران